محمدجواد کریمی

فارسی یازدهم. درس9 فارسی یازدهم

سلام معنی شعر درس نهم آفتاب حسن

جواب ها

آهو اسماعیلی

فارسی یازدهم

معنی شعر آفتاب حسن ۱- بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست معنی: ای محبوبم، چهره ی زیبایت را نشان بده چرا که آرزوی باغ و گلستان دارم (و چهره تو همچون باغ و گلستان است)- لب بگشا و سخن بگو، زیرا سخن شیرین و نغز تو را که همچون قند است آرزو دارم.   ۲- ای آفتاب حسن برون آ، دمی ز ابر کان چهره ی مشعشع تابانم آرزوست معنی: ای آنکه در زیبایی، همچون آفتاب درخشانی! کمی از پشت ابر غیبت در بیا و پنهان نشو. چرا که مشتاقم چهره ی تابان و درخشانت را ببینم.   ۳- گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا، برو آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست معنی: از روی ناز به من گفتی: بیش از این مرا نرنجان و برو. من حتی این جمله ای که گفتی مرا نرنجان را دوست دارم دوباره از زبان تو بشنوم.   ۴- زین همرهان سست‌عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست معنی: من از دوستان کم ایمان و بی همت و سست اراده خسته شده ام ودوستان باایمان و قهرمانی همچون شیرخدا علی ابن ابیطالب علیه السلام و رستم آرزو دارم.   ۵- دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوسـت معنی: دیروز شیخ ما با چراغی در شهر می گذشت تا انسانی را در آن تاریکی های جهالت بیابد. می گفت: از دیو صفتی و بدخویی خسته شده ام. آرزو دارم با انسان حقیقی دیدار کنم نه حیوان صفت.   ۶- گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما گفت آنکه یافت می‌نشود آنم آرزوست معنی: به او گفتند این چنین انسانی که دنبالش میگردی پیدا نمیشود ما گشته ایم نبود! گفت: آن کسی را که پیدا نمی شود آرزو دارم.   ۷- پنهان ز دیده‌ها و همه دیده‌ها از اوست آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست معتی: خداوند از چشم همگان پنهان است و همه چشم ها و دیده ها از خداست. آرزوی کسی را دارم که آفریده هایش آشکار اند اما خودش پنهان است.
N.m.A

فارسی یازدهم

چهره ات را نشان بده که آرزوی باغ و گلستان دارم. سخن بگو؛ زیرا آرزوی خنده و سخن زیبای فراوان تو را دارم ای دلبری که مانند آفتاب زیبا هستی، خودت را نشان بده، زیرا چهره درخشان و تابان تو را آرزو دارم از روی ناز گفتی بیش از این من را مرنجان و برو. آن سخن تو را می‌خواهم که گفتی بیش از این من را مرنجان از این همراهان بی اراده اندهگین شدم. شمس را می‌خواهم که مانند شیر خدا و رستم دستان است. دیشب پیر با چراغ پیرامون شهر می‌گشت و می‌گفت از انسانهای پلید و ستمگر خسته ام و انسانی را جستجو می‌کنم خداوند پنهان از چشم است و همه چشم‌ها از خداست. آرزوی آن کسی را دارم که آفریده هایش آشکار است و خود او پنهان. موفق باشی🙂🌱
علی احمدی

فارسی یازدهم

سلام بفرما معرکه یادت نره 😊

سوالات مشابه درس9 فارسی یازدهم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام